دلتنگ لحظه های عاشقی

 دلتنگ لحظه های عاشقی

 

امروز داره بارون میاد

 

امروز داره بارون میاد

ومن دلتنگم

دلتنگ لحظه های عاشقی

لحظه هایی که بدون عشقم سپری میشه

دوست داشتم زیربارون گرمی دستاشو حس می‌کردم

وهنوز توی خیالم منتظر اون لحظه می مونم

 

دلتنگ لحظه های عاشقی

خیلی دلتنگ عشقم شدم

 

میدونی چرا بارون و دوست دارم؟

چون خاطرات تو رو برام زنده می کنه

یادت میاد اون شبی که ساعتها توی شهر خلوت زیر بارون قدم میزدیم؟

گفتم دوست دارم زیر بارون خیس بشم ، لبخند زدی و سر تکان دادی

بی تفاوت گذشتی

پشت سرت آرام و آهسته می آمدم ، نگاهم به تو بود تا بلکه برگردی و با من قدم بزنی

اما گذشتی و کمی از من دور شدی

هرچند حضورت پیش من بود اما دلت جای دگر بود

اشک توی چشام حلقه زد و پرده ای بین من و تو حائل کرد

زیر بارون گریه کردم تا اشکامو نبینی

یک دفعه به خودم اومدم دیدم از من خیلی دور شدی

دوان دوان به سوی تو آمدم تا خودم و به تو برسونم

اما افسوس ……

ای کاش می تونستم قلبم و به قلبت برسونم

میدونی زیبایی بارون به چیه ؟

می دونی چرا بارون و دوست دارم ؟

چون تنها پوشش دهنده اشکهای تلخ عشقه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.